سفارش تبلیغ
صبا ویژن

علی اصغر شیخی

علی اصغر شیخی

علی اصغر شیخی از دوران کودکی همراه پدرش که یک استاد حرفه ای تراشکاری بوده است به کار مشغول بود

وی از کودکی رویای های ثروت و مشهوریت داشت و همیشه در حال خیال پردازی بود

در تابستان 97 که یک شخص 17 ساله شده بود به درخواست خودش دنبال کار گشت و دست تقدیر او را به سمت یک آگهی 

شرکت دایرکت سلینی ( فروش مستقیم مانند نتورک ) آشنا شد و با انرژی صد وارد این کار شد او به مدت دوستا سخت در این را تلاش کرد اما در حین کار افراد این سیستم 

و هویت این شرکت رو شاخت اما دیگه دیر شده بود

او را به حد زیادی شستشوی مغزی داده بودند و همه ی آنها افراد فریب کار و دروغ گویی بودن که فقط به خوشان فکر می کردند

و رویای های این نوجوان فعال را به بازی گرفته بودن 

علی اصغر شیخی بعد گذشت 1 سال و نیم در تهران به همراه یکی از دایرکت هاش ( همکار و عضو تیمش ) یک شرکت ثبت کرد

و با جور کردن هزینه دفتر رو راه انداخت اما باز هم تقدیر وارد شد تا تجربه های بزرگی را به بدهد چون اینده بزرگی در انتظارش است باید سختی های بزرگی هم بکشد

دفتری را که گرفته بود به صورت نیمه وقت بود که تایم بعد از ظهر آن کلینیک ترک اعتیاد بود و از قضا مدیر تایم بعد از ظهر یک فردی که اعتیاد به شیشه داشت بود

و همکارش در دوتایم پیش ایشون و مدیر تایم بعد کار میکرد 

وقتی کار رو شروع مدیر قبلی که کرایه دفتر رو شرک شده بودند کم کم درخواست های سودجوآنه را شروع کرد 

در ابتدا گفت باید کل دفتر تغییر دکوراسیون بشه در تایم اونها که خودش 30 دقیقه کار در شروع و پایان کار از انها هدر داد

بعد گفت انبار دارو داریم 200 میلیون باید سفته بدی در صورتی که 40 میلیون هم دارو نداشت و صد تا قفل و محافظ هم گذاشته بود روی در اونجا

و چندین درخواست های الکی و اجباری که ایشون و دوستش که باهم شروع کردن به همکاری رو مجبور به تمیز کاری دفتر و .. کرد

در این بین اگهی های جذب نیرو زیادی زده شد و باز هم تقدیر جلو تا درس بعدی را بده که به هرکسی اعتماد و محکم باش و از کسی نترس که قبلا این خصوصیات نداشت

بعد از امدن افراد زیادی برای مصاحبه این شخص عزیز با سه فرد ملاقات داشت که سختی های کارش هزار برابر کرد 

دوتا از اون افراد میشه گفت مراسم برزگزار میکردن و شخص دیگر یک مشاور بود که در کار خودرو نیز بود

یکی از اون اشخاص به نام آرش دبیریان بود و همراه شریکش آقای مهرداد شعبانی 

آرش دبیران فقط فکر کلاهبرداری بود و حالا بعد از بستن یه قرارداد که این دوشخص باید بازاریابی کنن کار رو شروع کردند

نام شخص دیگه که به عنوان مشاور کار رو شروع کرد و هندل کردن تیم آقای حمید رضا خدابخش بود شریک علی اصغر شیخی هم خانم فتانه شاهسیاه و دوست ایشون نیز احمد رضا اکبری

با هم کار رو شروع کردند چندتا مشکل بود اول دوست ایشون تخصص بالایی در کار نداشت و در این مدت از علی اصغر شیخی کار رو یاد میگرفت و همراه ایشون بود از طرفی شریک ایشون فقط توی دفتر میشست و فکر

می کرد پول از آسمون میاد و ثروتمند میشه 

از شانس بد ایشون ارش دبیریان از تایم شروع و پایان کار میزد و اصلا کار نمی کرد شاید خیلی کم و خدا گواهه و دوست ایشون آقای شعبانی بد نبود ولی باب میل کار نمی کرد و میشه گفت توی فروش کار شخصی خودشو معرفی می کرد که توی کار مراسم بود 

ولی از حق نگذریم آقای خدابخش خوب کار می کرد و باعث رشد عالی اقای شیخی شد ولی چندتا دروغ شاید به ظاهر ساده از طرف ایشون به اقای شیخی رخ داد که حدودی میونشون شکر آی شد و قرار بود که تیم رو هندل کنه و کرد ولی از گزارش خبری نبود و گفت اینارو بسپار به من چون از شما که سنتون کمه فرمان بردار نیستن 

1 ماه قرار داد تموم شد ولی نه درآمدی بود و نه هیچ چی و اینها جوی اقای شیخی رو توی تنگنا گذاشتن که زیر بار یه قرارداد واقعا بد رفته بود به لطف اقای خدابخش و ترسوندن اقای شیخی پول اون دو نفر رو که نفری 5 میلیون گرفتن رو گرفت و پول خودشو که حقش بود خوب باعث رشد ایشون شده بود ولی که گفتم چند تا دروغ و مدیریت نکردن درست دو نفر مشکل ما بود

 

ایشون هیچ درامدی اون ماه نداشت و اونها هم پر رو تر از همیشه پولشونو میخواستن این افراد پنج روز زودهم پولشون رو گرفتن و به جز اقای خدابخش کسی کاری نکرده بود

ایشون فرد خوبی بود و از نظر من باید این اتفاق ها می افتاد تا من (علی اصغر شیخی ) راه زندگی رو یاد بگیرم

در این اتفاقات علی اصغر شیخ هم خیلی مسئول بود و خیلیاش به خاطر ساده گرفتن و کار بی تجربگی پیش امد و اون شراکتی که با خانم شاهسیاه درست کرده بود

و دوستش هم که نه خودش درامدی به دست اورد و نه سودی به ایشون رسوند 

و اون مدیر تایم دیگه اقای محمد مرادی هم دردسر های زیادی رو برای ایشون درست کرد و خانوم شاهسیاه که رفیق دوست و بود شریک قافله 

او چون سرمایه ای چند میلیونی وسط گذاشته بود به جای اینکه کمک کنه فقط هر هفته پولشو می خواست و اصلا نمی دونست بیزنس چیه و چطوری جواب میده 

هیچی دیگه دویست میلیون سفته رو به سختی تونست قبل از به دست مرادی رسیدن بگیره و پاره کنه ولی بازم به خاطر اقای خدابخشو خانم شاهسیاه 30 میلیون سفته زورکی و اجباری رو امضا کرد که خداروشکر به اقای خدابخش که فردی مطمئن بود داد به ضمانت پول کارکنا که اصلا هم کاری نکردن ولی اقای شعبانی نمیشه گفت کاری نکرد کار کرد ولی بیجون و بی اهمیت

که در اخر هم به سختی سفته رو تونست پس بگیره و پاره کنه البته بعد دوماه که کل پولارو داده بود و صاف صاف شده بود

و باز هم بگزریم که خانم شاهسیاه چقد بدبختی درست کرد این وسط

خلاصه اخر ماه پولی نداشت که بده پس به فکر قرض گرفتن از دوست و فامیل و خانواده افتاد 

در همه جا به در بسته خورد به جز همکار عزیز آقای بهروز مردای که روی خطش وام گرفت 20 میلیون و یه اقای شیخی داد و ایشون هم رفت توی تیم ایشون تا برای ایشون هم درامد زایی کنه و کل پول رو هم برگردونه 

در این ماها که ایشون در تهران دفتر داشت با افراد دروغ گو و فریب کار زیادی اشنا شد که هر کدام جوری درس هایی زندگی رو بهش یاد دادن و به قول معروف گوشش رو هم پیچوندن

اما در اخرای کار فهمید راهیی که دنبالشه برای موفقیت نتورک یا مانند اینها نیست پس آکادمی تاپ علم رو بنیان گذاری کرد و یک کارآفرین بزرگ شد

و همه اینها رو مدیون تجربه های اون روزا بود 

ایشون همه ی اون اشخاص رو بخشید و به خدا سپر و از آقای خدابخش و بهروز مرادی نهایت سپاس گذاری رو برای حمایت و کمک هاشون ممنونه که براری رو در حق ایشون تمام کردند بودند 

 

خلاصه زندگی پرشکوه اینده سختی های بسیار زیادی هم داره که میشه گفت میرزه 

من تصمیم گرفتم ادامه بدم و نترسم و دیگه هیچ چیز نمی تونه من رو متوقف کنه و یا سرم کلاه بزاره 

چون با خدام و راهمو پیدا کردم و دستمو به دستش دادم

آکادمی آموزشی و خدماتی تاپ علم برای فردایی بهتر

نام ایشون در مقاله برترین سایت های اموزشی و خدماتی کشور نیز ثبت شده است